شکننده صف. برهم زنندۀ صف دشمن. دلیر. شجاع: خلق پرسیدند کای عم رسول ای هژبر صف شکن شاه فحول. مولوی. شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان. حافظ. گفت ما تو را در این میدان صفدر تصور کرده بودیم تو صف شکن بوده ای. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی مؤلف). قارن که حاکم اهواز بود با سپاه صف شکن بمدد هرمز می آمد. (روضهالصفا). رجوع به صف و صف شکستن شود
شکننده صف. برهم زنندۀ صف دشمن. دلیر. شجاع: خلق پرسیدند کای عم رسول ای هژبر صف شکن شاه فحول. مولوی. شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان. حافظ. گفت ما تو را در این میدان صفدر تصور کرده بودیم تو صف شکن بوده ای. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی مؤلف). قارن که حاکم اهواز بود با سپاه صف شکن بمدد هرمز می آمد. (روضهالصفا). رجوع به صف و صف شکستن شود
لاستیک مخصوص با میخ های فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جاده های برفی و یخبندان به چرخ های آن وصل می شود، در ورزش وسیله ای با تعدادی خار در کف آنکه به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل می شود، نوعی کشتی با سپرهایی برای شکستن یخ که در میان یخ و دریاهای منجمد حرکت می کند
لاستیک مخصوص با میخ های فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جاده های برفی و یخبندان به چرخ های آن وصل می شود، در ورزش وسیله ای با تعدادی خار در کف آنکه به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل می شود، نوعی کشتی با سپرهایی برای شکستن یخ که در میان یخ و دریاهای منجمد حرکت می کند
که بت شکند. که بتها را براندازد. بت شکننده و خراب کننده بتخانه و زایل کننده بت پرستی. کسی که بت می شکند. (ناظم الاطباء) : بنمای بما که ما چه نامیم وز بتگر و بت شکن کدامیم ؟ نظامی. با منت خطاست هم نشستی من بت شکن و تو بت پرستی. نظامی. بت شکن بوده است اصل اصل ما چون خلیل حق و جملۀ انبیا. مولوی. از نصیحتهای تو کر بوده ام بت شکن دعوی و بتگر بوده ام. مولوی. بت شکن باش تا که چست شوی بت رها کن که تندرست شوی. اوحدی. من بت شکنم نه بت فروشم. ؟ - ابراهیم بت شکن، کنایه از ابراهیم خلیل اﷲ است. - محمود بت شکن، کنایه از سلطان محمود غزنوی فاتح برخی نواحی هند و از آن جمله سومنات و شکننده بتهای آن بت خانه است: محمودوار بت شکن هندخوانش از آنک تاراج هند آز کند لشکر سخاش. خاقانی
که بت شکند. که بتها را براندازد. بت شکننده و خراب کننده بتخانه و زایل کننده بت پرستی. کسی که بت می شکند. (ناظم الاطباء) : بنمای بما که ما چه نامیم وز بتگر و بت شکن کدامیم ؟ نظامی. با منت خطاست هم نشستی من بت شکن و تو بت پرستی. نظامی. بت شکن بوده است اصل اصل ما چون خلیل حق و جملۀ انبیا. مولوی. از نصیحتهای تو کر بوده ام بت شکن دعوی و بتگر بوده ام. مولوی. بت شکن باش تا که چست شوی بت رها کن که تندرست شوی. اوحدی. من بت شکنم نه بت فروشم. ؟ - ابراهیم بت شکن، کنایه از ابراهیم خلیل اﷲ است. - محمود بت شکن، کنایه از سلطان محمود غزنوی فاتح برخی نواحی هند و از آن جمله سومنات و شکننده بتهای آن بت خانه است: محمودوار بت شکن هندخوانش از آنک تاراج هند آز کند لشکر سخاش. خاقانی
جایی که در آن کفشها را از پا در آورند و آنجا گذارند: (در کفش کن اطاق بزرگ آهو خانم وزن چادر سفید با شرم حضور و نزاکت دو نا شناس تازه بهم رسیده با هم سلام و علیک و احوالپرسی کردند)
جایی که در آن کفشها را از پا در آورند و آنجا گذارند: (در کفش کن اطاق بزرگ آهو خانم وزن چادر سفید با شرم حضور و نزاکت دو نا شناس تازه بهم رسیده با هم سلام و علیک و احوالپرسی کردند)